صبح ساعت 9 بود در یخچال را باز کردم دیدم اوه گوشت یخ هایش داره آرام آرام آب میشه گفتم وای خدا مرگم بده تابستان هم هست یخچال داره خراب میشه اوه نه اولش فکر کردم شاید دیشب برق رفته و گوشتها در حال اب شدن بودند گفتم یه مدتی یک ساعتی صبر کنم ببینم چی میشه. راستش همین هفته بود که با خودم گفتم عجب یخچالی دارم 20 ساله همانجوری داره خوب کار می کنه نکنه همین روزها خراب بشه شاید جودم چشم کردم شاید یه جور پیش بینی بود اخه در عرض این 20 سال اصلا به این فکر نمی کردم که یخجالم تا حالا سالم مانده و مثل ساعت داره کار می کنه خلاصه چند دقیقه ای صبر کردم ناگهان واقعا برق رفت گفتم اوه دیدی دیشب هم حتما برق رفته بود بعد از 3 ساعت برق اومد ولی وقتی برق هم اومد تا شب هم صبر کردم یخچالم درست نشد اوه نه بدون یخچال مگه میشه زندگی کرد تعمیرکار هم که حاضر نیست بیاد خانه وای مثل از دست دادن عزیزی بود حالم گرفته شد ولی یه شانسی که اوردم یکمی سرد بود یک لایه نازکی هم یخ میزد اما نه زیاد برای نگهداری گوشت برای 2 روز مناسب نبود فقط تا یک روز دیروز گفتم این یخچال یا گازش تمام شده یا یه جاش گیره 2 تا سوراخ دیدم یکی را با نایلون بستم یکمی بهتر شد armin3d com یعنی واقعا بهتر شد اگر فقط یکمی دیگه بهتر بشه نیاز به تعمیر نیست.
صبح ساعت 9 بود در یخچال را باز کردم دیدم
Comments Off on صبح ساعت 9 بود در یخچال را باز کردم دیدم
نظرات
فعلا نظری ثبت نشده است
RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.
امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد