لنت ترمز ماشین و تسمه و بلبرینگ واشر و مهره و خیلی چیزهای دیگه می فروخت یکبار که مثل همیشه این وسایل را داشت از ماشین بر می داشت تا ببره مغازه لوازم یدکی ماشین که سفارش داده بود ناگهان یک ماشین که در جاده لغزنده و یخبندان نمی توانست کنترل خود را حفظ کنه از دست داد و با سرعت تمام به اون برخورد کرد پایش اسیب دید یکماه در گچ بود و یک عمل جراحی در قسمت ران پا انجام شده بود و بازاتریابی دیگر نمی توانست بکند از همه بدتر وقتی دکتر می خواست اون رو معاینه کنه چون هوا برفی و یخبندان بود این بازاریاب کفشی که پوشیده بود ته ان سوراخ بود یعنی هر دو تا کفشش اب می داد تازه یکماه یا دو ماه بود که این کار را شروع کرده بود بعد از اینکه جوراب را پوشیده بو نایلون هم به پایش کرد که اب پایش را خیس نکند یا سرما او را اذیت نکند پرستارها دیدند این مرد ظاهرش سیک است ولی نایلون سیاه در پایش هست این هم درد داشت هم خجالت کشیده بود می ترسید کسی انجا اشنا باشد به هر حال امد خانه و یک روز رفت خمام خانه که پایش اب گرم بخورد بنابر این صندلی را که فلزی بود با خودش برد داخل حمام مادر خانمش تا دید این صندلی را برده حمام شروع کرد به داد و بیداد کردن که تو چرا صندلی را بردی داخل حمام این بیچاره نمی دانست بعضی از ادمها وسواس دارند و همیشه می گفت حمام که تمیز است
رفت خمام صندلی فلزی را نیز با خود برد
Comments Off on رفت خمام صندلی فلزی را نیز با خود برد
نظرات
فعلا نظری ثبت نشده است
RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.
امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد