علی تعریف می کرد برای اولین بار که میخواست به سینما برود در تصور ذهنی اش این بود که هنرپیشه ها همه داخل اب بازی می کنند و فقط آرتیست ها که نقش اول را داشتند می توانستند هم در اب هم بیرون از آب بازی کنند. بعدش میگه وقتی رفتم وارد سالن سینما شدم دیدم همه جا تاریک و سیاه است یکنفر با چراغ قوه امد و گفت هر جا نور را می ندازم تو برو انجا صندلی خالی است و جایی بارای نشستن کم کم چشماش به تاریکی عادت کرد و می توانست صحنه فیلم سینما را ببیند که چگونه قطار با ان سرعت در حرکت بود و سرخپوستها هم حمله کرده بودند و هی داد میزدند هوها هوها و این اولین فیلمی بود که علی از سینما می دید بعضی وقتها هم تنها می رفت ولی هنوز خوب نمی دانست و روی پای بعضی از ادمها می نشست که انها می گفتند آهای پسر کوچولو اشتباهی نشستی ولی تعریف می کرد وقتی فیلم تمام می شد می امد بوفه و پفک ساندویج تخمه بستنی اجیا چوس و فیل و حتی چیپس می خرید و می رفت داخل سینما تا سکانس بعدی شروع بشه می خورد.
اولین بار که به سینما رفت تعریف می کرد از سکانس اول
Comments Off on اولین بار که به سینما رفت تعریف می کرد از سکانس اول
نظرات
فعلا نظری ثبت نشده است
RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.
امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد