پسر نجار از بلندی و ارتفاع می ترسید نجار داشت بالای سقف خانه را درست می کرد البته خانه خودشان بود یک خانه جدید و ناگهان دید پسرش که 15 سال هم سن داره در پایین همان خانه است او را صدا کرد و گفت از نردبان بیا بالا کارت دارم پسر نجار رفت بالا و تا پایین را نگاه کرد فوری ترسید و فکر می کرد الان هست که بیافتد پدرش گفت پسرم بیا این تخته را به من بده پسر از اترس وحشت کرد چون باید از روی یک چوپ راه می رفت تا تخته را به پدرش که نوک ساختمان بود برود و خودش را به او برساند خلاصه دل به دریا زد و رفت عرق بر پیشانی او راه افتاده بود ولی ترسش را زیر غرورش پنهان کرد.
نجار و پسرش
Comments Off on نجار و پسرش
نظرات
فعلا نظری ثبت نشده است
RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.
امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد