معلوم نبود به چه چیزش می نازید همیشه دوست داشت با یکی درگیر شود دوست نداشت کسی به دوستش نزدیک شود تا اینکه یک روز چون خیلی به منوچهر زور گفته بود منوچهر گفت اینبار جلوی تو می ایستم و با تو درگیر می شوم اون با منوچهر گلاویز شد و منوچهر اونو شکست داد و اون مثل بچه ها هی داد و بیداد می کرد ولی منوچهر و همه فهمیدن که اون یک طبل توخالی بیش نیست.
چرا همیشه زور می گفت و حرف زور می زد؟
Comments Off on چرا همیشه زور می گفت و حرف زور می زد؟
نظرات
فعلا نظری ثبت نشده است
RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.
امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد