تقدیر و سرنوشت زندگی صف نانوایی خیلی شلوغ بود - Armin3D.com

تقدیر و سرنوشت زندگی صف نانوایی خیلی شلوغ بود

در بخش موفقیت — admin @ 12:04 pm November 14, 2014

رفتم نان بخرم اما هر جا که می رفتم شلوغ بود از این نانوایی سنگگ می رفتم بربری اونجا هم شلوغ بود اما لواشی خلوت بود مردم بیشتر از نان بربری خوششان می اید  بعدش از سنگگ و ئر مرحله اخر از نان تافتون یا همون لواش من هم دیدم خیلی شلوغه رفتم یک ماکارونی خریدم و 10 عدد تخم مرغ بعدش اومدم خونه  ماکارونی رو درست  نکردم نخود هم که از شب قبل خیس کرده بودم اونو هم درست نکردم 2 تا بادمجان سیاه داشتم که از 2 روز قبل خریده بودم نیم کیلو  شده بود 1000 تومان  اونو سرخ کردم و 2 عدد تخم مرغ هم به اون اضافه کردم ناگهان دیدم اوه مقداری نان سنگگ که از دیشب مانده بود رو  دارم اونو خوردم 2 عدد چای هم روش که سیر شدم بعدش هم اون نخود رو میزارم رو گاز تا بپزه و بعد از اون هم یک تیکه مرغ هم دارم میزارم داخلش حتما که نباید  ابگوشت با گوشت باشه با مرغ هم میشه درست کرد اگر باز هم سیر نشدم سیب زمینی سرخ می کنم تازه میوه هم که نارنگی باشه دارم امروز هم جمعه هست 23 یا 24 روز از ماه ابان سال 93 گذشته و واقعا اینروزها چقدر زود میان و میرن و تو چرا این همه  سنت بالا رفته بعضی ها رو که میبینم تعجب میکنم یکی دیروز غروب منو صدا کرد گفت سلام من نشناختم اون کی هست بعدش گفت من از قدیم تو رو می شناسم ولی اسمتون یادم رفته بعضی وقتها تو رو اینجا میینم اون فوق لیسانس گرفته بود و ساختمان 3 طبقه در 8 سال پیش درست کرده بود می گفت کارمند دخانیات هست و از من پرسید میزان تحصیلات خودش رو اون با صحبتهاش میخواست بگه که خیلی میدونه دیگه نمی دونست من درسته میزان تحصیلاتم کمتره ولی واقعا اون وقتی خرف میزد می دیدم من خیلی خیلی بیشتر از اون میدونم هر چند اون نسبت به ادمهای هم سطح خودش خیلی می دونست 2 تا دختر گفت دارم یکی پزشکی میخونه یکی هم راهنمایی روشنفکر بود و یه چیزهایی سرش میشد من که اونو نشناخته بودم اولش فکر کردم اون حداقل یک 5 سالی از من بزرگتره تا اینکه در بین  صحبتهاش فهمیدم که اوه اون در زمانی که من بچه بودم بچه هم که نه نوجوان بودم و باشگاه می رفتم این اون موقع در 28 کیلو کشتی می گرفت و همون موقع سنش حداقا 7 سال از من کوچکتر بود این اقا ظاهرش شیک پوش بود و شاید در ماه 2 یا 3 میلیون هم  درامد  داشته  باشه  هنوز هم    بازنشسته  نشده بود  ولی چرا این همه  صورتش  شکسته شده بود اون مگر به چه چیزی فکر میکنه که این همه به خودش اسیب میرسونه اگر این اقا واقعا میخواد خوب باشه و زیبا باشه  نباید از چیزی شکایت کند تقدیر از قبل نوشته شده سرنوشت همه ما  تعیین شده چه خوشبخت باشیم چی بدبخت اما هستند کسانی که می گویند میشه تقدیر رو تغییر داد ولی من میگم هر تغییری که  ادم  بتونه در  سرنوشت خودش بده باز هم اون جزیی از همان تقدیریه که از قبل نوشته  شده  باید  فرعون می اومد  و باید  رنگ اسمان  ابی باشه و ابر و باران و خشکی و ماهی ها  وخلاصه هر  چیزی که میبینیم  و  می  شنویم  در زندگی ادمها به صورت  تقدیره  اگر  قرار باشه  هر  چیزی هم که  تغییر کنه  باز  هم  اون  جزیی از  سرنوشتش است که از  قبل تعیین شده  پس این  2  روز  عمر  دنیا رو چه  شاد  باشی  چه  غصه  بخوری  تمام  میشه بهتر  نیست  چشماتو  باز  کنی  لحظه به  لحظه رو لذت  ببری نمیشه  واقعا  اونی که تو میخوای  اونجوری که  تو  میخوای  باشه  فکر  درست کردن این  و ان  رو  هم  نکن  خودت  را  دریاب.

نظرات

فعلا نظری ثبت نشده است

RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.

امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد

Powered by Armin3D.com™ © 2004/2024 - All Rights reserved ® - Contact us