سوار هوا پیما شدیم ما حدودا 20 نفری بودیم به نظر میرسید همه اولین بارشون بود که سوار هواپیما می شدند
همه دوست داشتند کنار پنجره بشینند تا بتوانند پایین را نگاه کنند ولی وقنی هواپیما اوج می گرفت و به بالای ابرها که می رسید فقط ابر را می شد دید کم کم به چابهار نزدیک شدیم
چابهار خیلی زیبا بود دست نخورده مانند گذشته ها صاف واقعا دیدنی بود ان هوای گرم ولی دلنشین اخ چابهار خیلی دوستت دارم
در همه خانه ها کولر بود اصلا بدون کولر نمی شد زندگی کرد
رفتیم داخل شهر دیدم یکی از بچه ها ما را صدا می زند و می گوید بیایید اینجا موز بخورید خیلی خیلی ارزان است
ما هم که موز ندیده بودیم رفتیم داخل ان مغازه شدیم ساحب مغازه با دیدن ما که با چه اشتیاقی موز می خوریم دفت و برایمان خیلی زیاد موز اورد
و گفت اینها مجانی هستند اوه این همه موز همه هم مجانی ما هم مانند میمونها و چیتا در فیلم تارزان تا می توانستیم موز خوردیم تا حدی که هنوز هم مزه ان موز
در دلمان هست هرکسی هر اندازه که پول داشت موز خام می خرید و می اورد تهران تا بفروشد
ویا برای خانواده و دوستان خود موز می اورد چابهار کجایی تا شوم من چاکرت چارقد دوزم شوم من چاکرت