اولین بار بود که مهسا داشت رانندگی می کرد کواهینامه هم داشت اما می ترسید که زیاد از خانه اش دور شود و بیشتر در مسیرهای خلوت رانندگی می کرد اما اینبار دل به دریا زد و امد در جاده اصلی و احساس غرور هم می کرد 2 ساعتی در جاده های شلوغ رانندگی کرد اما اون فقط از رانندگی همین نشستن پشت فرمان ماشین و گاز دادن و دنده عوض کردن را بلد بود نه باد لاستیک را چک می کرد نه به رادیات ماشین که اب داره نداره نه به روغن راستش مهسا بلد نبود تا اینکه ناگهان دید ماشین داره از جلوی قسمت کاپوت دود بلند میشه ماشین را نگه داشت از یک راننده پرسید اون گفت خانم عزیز فدات بشم ماشین شما رادیاتش اب نداره کمی اب بریز حرکت کن.
منبع اطلاعتی از این وبلگ خوب: http://soalat-aeennameh.persianblog.ir