چگونه نترسیم و طرز برخورد با ترس چیست؟
ترس چیست؟ و چرا ما می ترسیم؟
وقتي ترس بر زندگي حاكم ميشود
معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: “احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد می شود.” احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا” زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته اند، اما غریزه ی مان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل می کند.
ترس چیست؟ و چرا ما می ترسیم؟
ترس چیزی نیست جز یک احساس و هیجان که آنرا در ذهن خود می پرورانیم. و مشکل از آنجا شروع می شود که این احساسات و هیجانها بر زندگی ما اثر نامطلوب می گذارند. ترس، احساسي است كه هر انساني آن را ميشناسد. انسانها از آن بهعنوان احساسي ناخوشايند ياد و از آن دوري ميكنند، چراكه اين احساس بنابر طبيعت خود زماني ظاهر ميشود كه خطري دروني يا بيروني فرد را تهديد ميكند. اين احساس به شكل علايم مختلف جسمي و رواني ظاهر ميشود، مانند تپش قلب، تنگي نفس، احساس گرگرفتگي، سرخ شدن صورت، ترشح زياد عرق و غيره.
ترس یک واکنش احساسی به تهدید یا خطر است. ترس را از اضطراب، که معمولاً بدون وجود تهدید خارجی رخ میدهد، باید جدا دانست. علاوه بر این ترس با رفتارهای خاصِّ فرار و اجتناب مربوط است، در حالی که اضطراب ناشی از تهدیدهاییاست که مهارناپذیر و اجتنابناپذیر تلقی میشود. ترس معمولاً با درد ارتباط میدارد. مثلاً کسی از ارتفاع میترسد، چه، اگر در افتد آسیب جدی خواهد دید یا حتی خواهد مرد. بسیاری از نظریهپردازان، چون جان برودس واتسن و پال اکمن، پیش نهادهاند که ترس یکی از چند احساس بنیادین و فطری است (نظیر شادمانی و خشم).
ترس از سازوکارهای بقاست و معمولاً در پاسخ به یک محرک منفی خاص روی میدهد. ما از انجام بعضی کارها وحشت داریم چون می ترسیم با شکست مواجه شویم. این ممکن است بخاطر شکستهایی باشد که واقعاً در گذشته تجربه کرده ایم یا حتی واقعاً چنین شکستی را تجربه نکرده ایم ولی از اینکه ممکن است شکست بخوریم می ترسیم.
بیشتر مواقع ما از چیزی می ترسیم که حتی یکبار با آن روبرو نشده ایم. آیا احمقانه نیست؟
حقیقت این است که ما می توانیم انواعی از شکست ها را در ذهن خود تصور کنیم. آنگاه باور می کنیم این شکست ها به حقیقت خواهد پیوست و حتی برای رسیدن به هدف تلاش هم نمی کنیم. و همینجاست که دچار خطا شده ایم، چون به خاطر یک احتمال حتی از تلاش کردن می ترسیم. و موفقیت بدون تلاش و کوشش معنایی ندارد.
مارک تواین سخن جالبی در این زمینه دارد:
«من در زندگی خود سختی های زیادی را تحمل کرده ام در حالیکه تعداد کمی از آنها واقعاً رخ داده اند.» منظور این است که بسیار از این مشقات در ذهن او بوده اند.
اکنون این سؤال مطرح می شود که چه کسی می تواند واقعاً شکست و موفقیت را تعریف کند؟
آیا شما این کار را بدرستی انجام می دهید؟ آیا شما تعاریف دیگران از موفقیت را قبول دارید؟
بعضی از افراد تعاریف سختگیرانه تری نسبت به دیگران دارند. قبول ندارید؟
برای این منظور از افراد مختلف سؤال شد شما موفقیت را چگونه تعریف می کنید دو تا از جوابها این گونه بودند:
ــ آلکس گفت: « هر روز صبح که از خواب بیدار می شوم و زنده ام و فرصت دارم موفق هستم.»
ــ ولی جف عقیده داشت اگر در سال حداقل ۱ میلیون دلار درآمد داشته باشد موفق است.
آلکس تعریف خود را از موفقیت ساخته است و رسیدن به این موفقیت نسبتاً ساده است اما جف تا زمانیکه یک میلیون دلار در سال بدست نیاورد احساس موفقیت نمی کند.
فکر می کند جف و انسانهایی مانند او چقدر در روز احساس می کنند شکست خورده اند چون هنوز آن یک میلیون دلار را بدست نیاورده اند. البته اشتباه نکنید من نمی گویم شخص نباید اهداف بزرگ در زندگی خود داشته باشد بلکه سخن بنده این است که هدف خود را با شادی بدست آورید تا اینکه با احساس رنج بدنبال بدست آوردن سعادت باشید.
هر چه تعریف شما از موفقیت سختگیرانه تر باشد ترس بیشتری به آن اضافه کرده اید. پس اجازه ندهید تعاریفی که خود ساخته اید شما را محدود کند. بدتر از همه این است که به دیگران اجازه دهید این تعاریف را برای شما بسازند.
تعاریف خود را بسازید. می توانید آنرا سخت تر کنید تا احساس شکست به شما دست بدهد یا آنرا ساده سازید تا احساس موفقیت کنید. با این روش شما ترس کمتری نسبت به اهداف خود در زندگی خواهید داشت. حال اگر بدانید که چه کاری می خواهید انجام دهید شکست نخواهید خورد. اکنون با این باور تصور کنید چه کارهایی می توانید در زندگی خود انجام دهید.
سعی کنید هر شکستی را مانند یک موفقیت ببینید. این کار ساده است چون هر شکستی که خورده اید به شما نشان داده که چه کاری را نباید انجام می دادید یا روش جدیدی در مقابل شما گشوده است. پس د رحقیقت یک موفقیت کسب کرده اید. بنابراین به هدف خود نزدیکتر شده اید. به خاطر داشته باشید گذشته با آینده یکسان نیست. و شکست دیروز مساوی با عواقب ناگوار آینده نیست.
فقط بدلیل اینکه دیروز یا همین ۵ دقیقه پیش شکست خورده اید بدین معنا نیست که قرار است این شکست دوباره تکرار شود. تنها کاری که باید انجام دهید این است که از اشتباه خود چیزهای جدید یاد بگیرید و روش خود را عوض کنید. گذشته همان افکار شما بوده برای رسیدن به موفقیت در آینده. نترس باشید.
در حالت ترس فعاليت طبيعي مغز در رابطه با محيط (مانند ديدن، شنيدن، بوييدن، لمس كردن، چشيدن، حس تعادل در ايستادن و راهرفتن و غيره) بهشدت تحتتاثير قرار ميگيرد و سهم بيشتر فعاليت مغز و بدن متوجه روبهرو شدن با موضوع خطر و حفظ امنيت ميشود. به اين معنا ترس در چارچوب روبهرو شدن با خطر نقشي بسيار حياتي بازي ميكند و در حقيقت ترس به حكم زنگ خطري است كه انسان را متوجه موضوع خطرداري ميكند تا به دنبال آن، انسان عملي را صورت دهد كه به رفع خطر بينجامد.
به همين دليل بعد از دور شدن از موضوع خطرزا اين احساس نيز توسط سيستمهاي جسمي و رواني بهطور طبيعي خنثي ميشود و كاركرد اندامها و حواس به شكل طبيعي خود بازميگردد. بنابراين ترس يك احساس حياتي، لازم و حفظكننده زندگي است.
در جريان تكامل انسان، احساس ترس براي حفظ بقاي انسان به وجود آمده تا انسان را در روبهرويي با خطر آماده دفاع، حمله يا فرار كند. امروز نيز ترس همين وظيفه را برعهده دارد اگرچه موضوع خطر مانند گذشته ديگر، حيوانات وحشي نيست.
اما زماني احساس ترس حالات بيمارگونه پيدا ميكند و تبديل به اختلال اضطراب هراسي ميشود كه سيستمهاي طبيعي و رواني فرد براي برطرف كردن ترس يا كارآيي خود را از دست داده باشد يا از شدت كارآيي آنها كاسته شدهباشد.
در اين حال، حتي زماني هم كه چيز تهديدكنندهاي وجود ندارد، حالات و علايم ترس به نحو ادامهداري به وجود خود ادامه ميدهد و هر بار بر شدت آنها نيز افزوده ميشود. به اين معنا يكي از اصليترين شاخصهاي عدم كارآيي «سيستم روبهرو شدن با ترس» به اين شكل است كه در اين حالت ترس و اضطراب بدون وجود دليل تهديدكننده، در مواقع و محيطهاي مختلف، به حد زياد و روزافزون و در بيشتر اوقات روز فرد را در كنترل ميگيرند، به نحوي كه فرد يا همواره يك نوع دلهره، اضطراب و تشويش را حس ميكند يا بهدليل احساس ترس از دست زدن به كارهايي يا از روبهرو شدن با چيزهايي يا از رفتن به مكانهايي بهشدت پرهيز ميكند. در حالي كه خود نيز دليل قانعكنندهاي براي اين احساس پيدا نميكند. فرد مبتلا به اختلال هراس، علايم اضطراب هراسي را معمولا در سه سطح حسي، فيزيولوژي و رفتاري لمس ميكند. يعني اكثر اوقات افراد مبتلا به علت علايم حسي، فيزيولوژي و تا حدودي رفتاري به متخصصان مراجعه ميكنند ولي علايم افكاري غالبا از طرف آنها ديده يا مطرح نميشود. علايم جسماني كه اكثر افراد مبتلا از آنها رنج ميبرند عبارتند از: حالت سرگيجه، فشار در ناحيه سينه و پرش قلب، افت فشارخون، معدهدرد، عدم تمركز، دلشوره، ديدن پردهاي جلوي چشم و از اين دست. به همين دليل اغلب مثلا از احتمال داشتن بيماري قلبي به نگراني و ترس ميافتند و از پزشك ميخواهند كه آنها را بهخاطر احتمال بيماري قلبي مورد معالجه قرار دهد.
اختلالات اضطرابي را به سه گروه «عمومي و فراگير»، «حملههاي هراسي» و «فوبيا» تقسيم ميكنند.
اختلال اضطراب عمومي و فراگير
اين اختلال معمولا به صورت تدريجي شكل ميگيرد و بهطور معمول بعد از يك تجربه مشخصي كه براي فرد بسيار فشار آور بوده، به وجود ميآيد. رفتهرفته اين حالت به شكل احساس هراسي درميآيد طولانيمدت و ادامهدار كه در اكثر محيطها، در رابطه با اكثر چيزها و در بيشتر رابطههاي فرد وجود دارد؛ احساس هراس و نگراني نسبت به چيزهايي كه ميتوانند اتفاق بيفتند و فرد مبتلا به اضطراب فراگير تنها براي مدت بسيار كوتاهي قادر است كه خود را از آن رها كند.
در اين حالت فرد گزارش ميدهد كه «هميشه اين افكار وحشتناك را دارم و هيچ نميتوانم اين افكار را از خودم دور كنم» و علايمي را گزارش ميكنند كه شامل اينها هستند:
-ناآرامي و بيقراري حركتي مانند لرزش در اندام، گرفتگي عضلات و پرش دست يا پا.
-تحركپذيري شديد و غيرقابل كنترل فعاليتهاي بدني كه به شكل احساس تنگي نفس، عرق زياد، خشكي دهان و سرگيجه ظاهر ميشود.
-افزايش شديد توجه متمركز بر خود و هوشياري زياد نسبت به خود كه به شكل احساس گرفتگي و كوفتگي، مشكل در به خواب رفتن و مشكل در خوب خوابيدن، تحريكپذيري و يكه خوردنهاي زياد خود را نشان ميدهند.
از مشخصات ديگر اين اختلال اين است كه فرد همواره بيشتر و بيشتر تحت اختيار هراسهايش قرار ميگيرد و قدرت كنترل خود را روي آنها رفتهرفته از دست ميدهد «آنقدر احساس فشار ميكنم كه آرام و قرار ندارم. بهدنبال هر چيزي بايد روزها فكر كنم كه چه اتفاقي خواهد افتاد». اگرچه اين نشانهها در مورد همه افراد بهطور يكسان وجود ندارد ولي همه در يك دايره شيطاني اسير هستند؛ دايرهاي به شكل فشار دايمي، ناآرامي فزاينده، عصبانيت و علايم جسمي. بهدنبال اينها وظايف روزانه و فعاليتهاي لازم زندگي رفتهرفته كنار گذاشتهشده و فرد به آينده خود بسيار نااميد ميشود كه اينها تاثيرات خاص خود را بر زندگي فرد با ديگران برجاي گذارده و سبب فشارهاي تازهاي ميشوند .
اضطراب و ترسهاي مرضي (فوبي ها )
اضطراب يك احساس طبيعي براي انسان به حساب مي آيد همه ما آن را وقتي با موقعيتهاي تهديد كننده يا دشوار روبرو مي شويم، تجربه مي كنيم.
مردم اغلب اين احساس را استرس ( فشار روحي) مي نامند اما واژة استرس مي تواند براي دو معني مختلف بكار گرفته شود. از يكسو عواملي كه ما را مضطرب مي سازند و از سوي ديگر واكنش ما به اين عوامل. اين امر سبب مي شود اين واژه گمراه كننده باشد و لذا ما اين واژه را استفاده نخواهيم كرد.
زماني كه اضطراب حاصل يك مشكل ادامه دار مانند مشكلات مالي باشد ما آن را نگراني (Worry) مي ناميم، اگر اين يك پاسخ سريع به يك تهديد ناگهاني باشد مانند نگاه به پايين از بالاي يك صخره يا مواجهه با يك سگ خشمگين (Dog) ما به آن واژه ترس را مي دهيم. بطور معمول هر دوي ترس و اضطراب مي توانند مفيد باشند كه به ما كمك مي كنند از موقعيت هاي خطرناك پرهيز كنيم، ما را هوشيار مي سازند و به ما انگيزه مي دهند تا به مشكلات فائق آئيم.
اما چنانچه اين حس ها بيش از حد قوت گيرند يا بمدت طولاني ادامه يابند. مي توانند ما را از انجام اموري كه قصد انجامشان را داريم باز دارند و زندگي را برايمان بسيار ناخوشايند سازند.
يک فوبي ( ترس مرضي)، هراس از موقعيت ها يا چيزهايي است که خطرناک نيستند و اغلب مردم آنها را مشکل زا نمي دانند.
اضطراب و ترسهاي مرضي در كودكان
اغلب كودكان در مراحلي از زندگي خود از برخي چيزها بشدت دچار وحشت مي شوند. بعنوان مثال، كودكان نوپا بسيار به افرادي كه مراقب ايشان هستند وابسته اند اگر به هر دليل آنها از بزرگترهاي خود جدا افتند مي توانند بشدت مضطرب يا آشفته شوند. خيلي از بچه ها از تاريكي يا هيولاهاي خيالي وحشت دارند.
اين ترسها معمولا” وقتي كودك بزرگتر مي شود ناپديد مي شوند و معمولا” زندگي كودك را ضايع نمي كنند يا بر روند تكامل ايشان تاثيرينمي گذارد آنها اغلب در مورد رويدادهاي مهمي مانند اولين روز مدرسه مضطرب خواهند شد اما متعاقبا” ترسشان از بين خواهد رفت و قادر مي شوند روال عادي زندگي را پي گيرند و از موقعيت جديد لذت ببرند.
نوجوانان اغلب ممكن است بدخلق باشند آنها گرايش دارند به اينكه در خصوص ظاهرشان، اينكه ديگران در موردشان چگونه فكر مي كنند، عموما” چگونه با مردم سركنند نگران باشند اما اين نگراني بويژه در خصوص نحوه رفتار با جنس مخالف صادق است با اين نگراني ها معمولا” مي شود با صحبت درباره شان برخورد كرد. با اين وجود، اگر آنها بيش از حد قوي باشند ديگران ممكن است متوجه شوند كه اين نوجوانان وضعيت تحصيلي مناسبي ندارند رفتارشان متفاوت است ويا جسما” احساس بيماري مي كنند.
چنانچه يك كودك يا نوجوان چنان احساس اضطراب يا ترس كند كه سبب لطمه به زندگيش بشود، درخواست از پزشك خانواده جهت توجه به مشكل موجود اقدام مناسبي خواهد بود.
ياري به افراد مبتلا به اضطراب و ترس هاي مرضي
گفتگو در مورد مشكل، اين روش مي تواند وقتي كه اضطراب ناشي از حوادث اخير همچون ترك همسر، بيماري كودك يا از دست دادن شغل مي باشد، كمك كننده باشد. با چه فردي گفتگو كنيم پاسخ، دوستان يا بستگاني هستند كه به آنها اعتماد داريد، به نقطه نظراتشان احترام مي گذاريد آنهايي كه شنوندگان خوبي هستند. ايشان ممكن است خود همان مشكل را داشته باشند يا كسي را بشناسند كه مبتلا به اين مشكل است علاوه برداشتن امكان صحبت با ديگران، ما مي توانيم دريابيم چطور سايرين با يك مشكل مشابه برخورد كرده اند.
-گروه هاي خود ياري : اين گروهها يك روش خوب ارتباط با افراد با مشكل مشابه است. آنها قادر خواهند بود درك كنند شما در چه وضعيتي هستيد و ممكن است بتوانند روشهاي مفيد برخورد با مشكل را پيشنهاد كنند.اين گروهها ممكن است روي اضطرابها و ترسهاي مرضي تمركز كنند يا ممكن است از افرادي تشكيل شده باشند كه تجربيات مشابهي را از سرگذرانده باشند.
– گروههاي زنان، گروههاي والدين داغدار، بازماندگان گروههاي مورد تعرض
– يادگيري تمدد اعصاب يافتن روش ويژه براي تمدد اعصاب ( ريلاكس) كه كمك مي كند تنش و اضطرابمان را كنترل كنيم كه يك روش كمك كننده خيلي خوب است. ما مي توانيم از طريق گروهها و متخصصين امر اين روش ها را فراگيريم اما كتابها و نوارهاي تصويري متعددي وجود دارند كه از طريق آنها ما مي توانيم خود را آموزش دهيم ايده خوبي است كه اين مهم را بطور مرتب و نه فقط در هنگام بروز بحران تمرين كنيم.
روان درماني: اين يك روش متمركزتر گفتگو درماني است كه مي تواند به ما كمك كند تا اضطرابهايمان را درك كنيم و به استدلال در مورد دلايل ايجاد شان بپردازيم كه خود قبلا” قادر به شناختشان نبوده ايم. درمان مي تواند در يك گروه يا بطور انفرادي صورت پذيرد و معمولا” بطور هفتگي براي ماههاي متمادي برگزار مي شوند. روان درمان ها مي توانند مدرك تحصيلي پزشكي داشته يا نداشته باشند. اگر اين كافي نباشد انواع متعدد كارشناسان ديگري هستند كه مي توانند كمك كنند پزشك خانوادگي، روانپزشك، روانشناس، مددكار اجتماعي، پرستار يا مشاور
درمان دارويي : داروها مي توانند نقشي را در درمان برخي بيماران مبتلا به اضطراب يا ترسهاي مرضي ايفا كنند.
شايع ترين آرام بخش ها داروهاي مشابه واليوم، بنزوديازپين ها ( اغلب قرصهاي خواب آور همچنين به اين گروه داروها تعلق دارند) هستند. آنها در تخفيف اضطراب بسيار موثرند اما ما مي دانيم كه آنها مي توانند پس از فقط چهار هفته استفاده مداوم اعتيادآور باشند، ( وابستگي ايجاد كنند).
وقتي بيماران سعي در توقف استفاده دارو مي كنند ممكن است علائم ناخوشايند قطع دارو مي توانند تا مدتي ادامه يابد. اين داروها فقط بايد براي مدت كوتاه و احتمالا” براي كمك در دوران بحراني بيماري مصرف شوند. آنها نبايد براي درمان درازمدت اضطراب مورد استفاده قرار گيرند.
ضد افسردگي ها : مي توانند به كاهش اضطراب علاوه بر افسردگي كه معمولا” به آن خاطر تجويز مي گردند كمك كنند. در برخي حتي بنظر مي رسد كه دارو روي انواع خاصي از اضطراب، يك اثر ويژه دارد.
يكي از جنبه هاي منفي اين داروها اين است كه معمولا” بين 4-2 هفته طول مي كشد. تا اثربخشي دارو ايجاد شود و برخي از داروها ممكن است سبب تهوع، خواب آلودگي، سرگيجه، خشكي دهان و يبوست شوند. در صورت مصرف يك نوع بخصوص ضد افسردگي MAOI ( مهاركننده هاي مونوآمينواكسيداز) ممكن است شما مجبور به پيروي از يك رژيم غذايي مخصوص شويد. لطفا” برگه آموزشي ما در ارتباط با ضد افسردگي ها را مطالعه كنيد.
بتابلوكرها معمولا” جهت درمان فشارخون بالا استفاده مي شوند. در مقادير كم، لرزش بدني اضطراب را كاهش مي دهند و مي توانند كمي قبل از ملاقات با مردم يا سخنراني مصرف شوند.
غلبه بر ترس تا حالا شده که بخواهید کاری را انجام بدهید یا چیزی را به دست آورید، ولی صدایی را از درون تان بشنوید که به شما بگوید: “این کار را انجام نده!”. من به شخصه افراد زیادی را دیده ام که می خواهند کاری را انجام دهند یا چیزی را به دست آورند ولی ترس شان، آن ها را باز می دارد. زمانی که می فهمیم که توانایی ایجاد آن چه را در زندگی مان دوست داریم، نداریم، مثل این است که ترسی در آن نهفته است.
۱) ترس چیست؟
معنایی که در فرهنگ لغات برای ترس پیدا خواهید کرد، این معنا خواهد بود: “احساس ناخوشایندی که در رویارویی با خطر، همراه با درد، ایجاد می شود.” احساس ترس در مغزمان، ایجاد میشود. حسی است که زمانی که برای اولین بار درگیر ترس شدیم مثلا” زمانی که با حیوان گرسنه یا وحشی در جنگل مواجه شدیم، در ما ایجاد شده است. اما بسیاری از افراد در چنین شرایطی قرار نگرفته اند، اما غریزه ی مان به طور غیر مقتضی، در برابر ترس عمل می کند.
۲) از ترس بگذرید
چندین سال پیش، یکی از رویاهای من که سفر به دور دنیا بود، تحقق پیدا کرد. چندین سال، در ذهنم این سفر را دور از واقعیت می دانستم و فکر می کردم من توانایی چنین سفری را ندارم. در خلال زندگی ام، بی هدف بودن به طور گسترده ای افزایش یافت. و من هیچ فکری درباره ی این که واقعا” چه می خواهم، نداشتم.
تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و توانایی های مان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
شاید به نظر خیلی سطحی بیاید، ولی خودم می دانم که چه حس بدی داشتم! در مرحله ای به این نتیجه رسیدم که به این شیوه نمی توانم زندگی کنم و فکر کردم که اگر چنین آرزویی را جامه ی عمل نپوشانم، تا آخر عمرم خودم را سرزنش خواهم کرد و افسوس خواهم خورد. عاقبت از کارم مرخصی گرفته، آپارتمانم را اجاره دادم و رفتم. اولین تصمیم جدی را در زندگیم گرفتم.
کشورهایی که قبلا” ندیده بودم را دیدم و کارهایی که فکر می کردم توانایی انجام دادن شان را ندارم را انجام دادم. واقعا” سخت نبود، من خودم را با شرایط تطبیق دادم. خود به خود متوجه شدم که همه چیز دوباره برای من تکرار نخواهد شد. وقتی از سفر برگشتم، دیدم که بزرگ ترین آرزوی زندگیم به حقیقت پیوست. و از خودم پرسیدم چه چیزی من را از دست یابی به آن باز می داشت؟ آیا چیزی به جز ترس بود. بعد از این سفر، مهارت های من ده برابر شده و عزت نفس و اعتماد به نفسم به سرعت بالا رفته است. اتفاقاتی افتاده که بسیار برای من سودمند بوده اند.
۳) پوشش های ترس
ترس موذی است، چرا که پوشش های مختلفی دارد و تغییر قیافه می دهد. شما فکر می کنید ترس چه شکلی است؟ آیا ترس از عدم پذیرش است؟ ترس از تحقیر است؟ ترس از عصبانیت کسی است؟ ترس از عدم رضایت است؟ ترس از تنهایی است؟ اما بزرگ ترین ترس، خودمان هستیم!
ترس به طور خاص، کنار آمدن با توانایی های مان، است. بسیاری از ترس های نابه جا از آن جا ناشی می شود که احساس می کنیم به اندازه ی کافی، خوب نیستیم. یکی از دلایل کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس این است که توان مان را پرورش نمی دهیم. تا زمانی که خودمان را در شرایطی خاص قرار نداده و توانایی های مان را پرورش ندهیم، سست و شل و ول در برابر ترسی که باز دارنده است، باقی خواهیم ماند.
بسیاری از افراد خودشان را در شرایطی قرار می دهند تا خودشان را پیدا کنند و بر ترس شان، شوند. به طور معمول در شرایط غیر عادی قرار گرفته اند. نمی توانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترس مان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارت ها و قدرت مان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
نمی توانیم آن قدر صبر کنیم تا اتفاق بحرانی برای مان بیفتد تا بر ترس مان غلبه کنیم. خودمان باید شرایطی را ایجاد کنیم تا با افزایش مهارت ها و قدرت مان، توانایی مقابله با ترس را داشته باشیم.
۴) توان مقابله با ترس را افزایش دهید
چگونه می توانیم بر ترس مان چیره شویم.
در این جا دو روش ارائه خواهد شد:
الف) ریسک پذیر باشید
من نمی گویم که خودتان را در شرایط خطرناک بالقوه قرار دهید. فقط بی پروا باشید. فقط به یک کمی ریسک فکر کنید و شرایط آن را بررسی کنید. به تدریج با افزایش عزت نفس و اعتماد به نفس، ریسک پذیری تان نیز افزایش می یابد.
ب) از خودتان سؤال کنید
این روش مورد علاقه ی من است. به طرز شگفت انگیزی ساده و مؤثر است. زمانی که دارید به این موضوع فکر می کنید که: «من نمی توانم آن کار را انجام دهم.»، »نمی توانم آن جا بروم.» و سایر مواردی که واقعا” می خواهید انجام دهید ولی ترس مانع آن می شود، در مقابل از خودتان بپرسید: «چگونه می توانم …؟»، «چگونه می توانستم …؟». برای مثال: «چگونه می توانستم قدرت و توانایی صحبت کردن در جمعی را پرورش دهم؟»
استفاده از این کلمات که: «من نمی توانم.» ذهن را تنبل می کند.
از سؤالاتی استفاده کنید که مغزتان را به فعالیت بازدارد. همان طور که گفتم این روش بسیار ساده ای است. البته شاید در حرف ساده بیاید و در عمل، زیاد ساده نباشد! فقط به این فکر کنید که عادات خوب را پرورش دهید. به عبارتی دارید مغرتان را جراحی می کنید، دارید مغرتان را پرورش می دهید تا بهتر عمل کند و خدمت رسانی بهتری برای شما داشته باشد تا این که تنبل بماند و باعث پیشرفت تان نشود.
۵) ترس هیچ گاه از بین نمی رود
شما فکر می کنید که ترس را درون تان، محبوس کرده اید! ترس بدین معنا است که با آن بزرگ شده اید. و باید یاد بگیرید که چگونه از ترس استفاده کنید. خصوصا” بعد از این که ترس های تان را شناختید و روش هایی را برای مبارزه با آن ها، پیدا کردید. یک بار که ترسی را در خودتان از بین بردید، به روش دیگری هم آن را امتحان کنید.
افراد بسیاری را می شناسم که در زندگی شان موفق هستند و هر آن چه که می خواستند را به دست آورده اند ولی هنوز عزت نفس کافی را ندارند چرا که مسیری را که طی کرده اند را فراموش کرده اند! اجازه ندهید که این اتفاق برای شما هم بیفتد. یاد بگیرید از پیشرفت های تان قدردانی کنید