امروز رفتم بازار نان بخرم در راه رحمان را دیدم از من پرسید انطرف خیابان کثیف بود گفتم نه اون خوشحال شد و گفت امروز کارم کمی سخت است اینجا ای زده بیرون و اشغالها به هم چسبیدند و چون خیس شدند سنگین تر هستند رحمان نظافتچی خیابان است او کارش را دوست دارد رحمان صبح خیلی زود زمانی که هنوز هوا تاریک است و بیشتر ادمها در خواب هستند شروع می کند و دوست دارد کار خودش را خوب انجام دهد تا کسی به او ایراد نگیرد زیاد از کار دفتری خوشش نمی امد و دوست دارد در خیابان کار کند من هم امروز نان خریدم و رفتم بازار ساعت 3 بود رفتم برنج فروشی گفتم ارزانترین برنج چقدر است گفت 3 هزار تومان که خارجی است و ایرانی هم داریم که فقط 500 تومان گرانتر است من هم خریدم و یک ساعت قبل پلو پختم که خوشمزه هم شد سیب زمینی و گوجه هم سرخ کردم با برنج خوردم یادم رفت از نارنج استفاده کنم هر 1 کیلو نارنج شد 1000 تومان امروز 25 روز از ابانماه سال 93 گذشته است.