نه هیچ صدای گوشخراشی راحت می گرفتم می خوابیدم اما حالا چی خیلی شلوغ شده و مثل یک شهر در روستا و دهات چقدر راجت بودم نه بوق ماشینی بود شده
چون قبلا که در روستا زندگی می کردم شبها راحتتر می خوابید چون هیج سر و صدایی نبود و شبها می توانستم ستاره ها رو در اسمان سیاه ببینم تنها ترسم این بود که نکنه دزدی بیاد پونخونه ویلاایی بود و حصاری نداشت اما کم کم همانجا شلوغتر شد و روستا تبدیل به شهر شد قبلا یادمه روبروی خونه مون یک استخر طبیعی بود مرداب بود و مرغکان و اردکها و و وزغ قورباغه در انجا تا نیمه های شب اواز می خواند صبحهها هم خروس و سگ و گاو دادو فریاد می کردند اما این صداها بیشتر خواب اور بودند وقتی چند تا خونه چند طبقه ساخته شد و عبور و مرئور ماشینا بیشتر شد صدای بوق ماشین نمی زاشت ادم راحت بخوابه منبع noaran.blogsky.com
در روستا و دهات چقدر راجت بودم نه بوق ماشینی بود
Comments Off on در روستا و دهات چقدر راجت بودم نه بوق ماشینی بود
نظرات
فعلا نظری ثبت نشده است
RSS نظرات برای دنبال کردن نظر ها.
امکان نظردهی در مورد این مطلب وجود ندارد